در این کتاب تعدادی داستان به همراه نکته آن به شکل برجسته بیان شده است
این مطالب در قالب داستان های دلنشین و با قلم روان مجموعه ای از برخورد ها و گفته های پراکنده استاد است و به همت جمعی از دوستان گردآوری شده است و در آن نشانه هایی از شکوفایی و رویش و رشد می باشد .
نکات ظریفانه با خط برجسته در انتهای داستان بیان شده است .
این کتاب در 250 صفحه توسط انتشارات لیله القدر به چاپ رسیده است .
« و اکنون تو ، اگر این حکایات را می خوانی یا برای کسی نقل می کنی با این دید همراه باش که او طبیبی بود که دنبال این مقصد بلند بود :
تا دلی را روشن کند
تا کسی خود را بیابد
تا راه گم نشود
تا مقصود فراموش نگردد... »
بخشی از مقدمه
« امتحان عابد
مرحوم شیخ بهایی در کتاب نان و حلوایش می گوید که : در کوه های جبل عامل عابدی زندگی می کرد . مدت ها بر او گذشت . غذایی برایش می آمد ، نانی برایش می رسید ، زندگی اش می گذشت . چند روزی امتحانش شروع شد . غذایش نیامد . روز بعد هم نیامد . دو سه روز گذشت چیزی پیدا نکرد . از شدت گرسنگی چیزی از کوه پایین آمد . - می گویند این داستان تمثیل خود شیخ بهایی است .
می گویند : پایین آن کوه جبل عامل ... آتش پرستی بود . به او روی آورد . به او نان و امکانی داد .
چند تا نان گرفت و خورد . سگی آنجا بود . به او حمله کرد . از ترس سگ ، همه ی نان ها را داد و سگ بلعید . باز به او حمله کرد . گفت : من دیگر چیزی ندارم ، چه سگ بدی هستی .
گفت : نه تو بدی . من سال هاست این جا مانده ام ، ماه ها مرا فراموش می کنند ، من به سراغ دشمن آنها نمی روم . به تو سه روز نان ندادند با دشمن آنها نان می خوری ؟!
اینها تمثیل است . افسانه اش عین این حقیقت است که ما به خاطر کمبود ها از خدا می بریم . »
بخشی از متن کتاب آیه های سبز صفحه 105