کتاب احضاریه در قالب اثری دینی در رفت و برگشت بین گذشته و حال، روایتی از زندگی یک روزنامه نگار نویسنده است که برای سفر به کربلا نه دعوت که احضار می شود.
موذنی در این اثر از رخدادهایی مانند زیارت و آیین راهپیمایی عظیم اربعین برای نقل داستانی از حیات حضرت زینب سلام الله علیها بهره برده است.
این رمان که به استناد متن و نگارش آن سه سال زمان صرف شده است روایتی است داستانی که دستمایه خلق آن سفر راوی به کربلا برای شرکت در پیادهروی اربعین است.
راوی داستان موذنی روزنامهنگاری است که به واسطه اصرار و پیشنهاد یکی از دوستانش راهی سفر کربلا میشود و در حین مقدمه چینی برای این سفر است که خوابی عجیب توسط خواهرش دیده میشود که به سفر او ارتباط پیدا میکند و همین خواب و تلاش خواهرش برای همراه شدن با برادر در این سفر ماجراهای رمان را به پیش میبرد.
علی موذنی داستاننویس، فیلمنامه و نمایشنامه نویس و کارگردان ایرانی است که به صورت جدی و مستمر پیگیر کار داستاننویسی در سه دهه گذشته بوده است.
وی خالق آثار داستانی خاطرهنگیزی چون «نه آبی نه خاکی»، «ملاقات در شب آفتابی»، «ظهور»، «ارتباط ایرانی»، «مأمور»، «خوش نشین»، «دوازدهم» و «آپارتمان روباز» است.
در پشت جلد کتاب اینگونه نوشته شده است : باز گمش کردم. دلم میخواست برایش درددل کنم و بپرسم چرا فقط من باید این وسط مریض شوم و به آن حال بیفتم. شما که دکترید، راهنماییام کنید. و بگویم دکتر جان من فکر میکنم از شدت ضعف دچار مالیخولیا شدهام و به قول شما پزشکها گرفتار سندرم حاج ناصر شدهام و ویروسی در ذهن من به فحش فعال شده است که هرچه پیشتر میروم، سلولهای بیشتری را از من دربر میگیرد. بفرما. سروکلهاش پیدا شد و این بار مشتی بادام ریخت توی مشتم و رفت. هیچ سوالی نکرد. نپرسید «خوبی؟»، نگفت «تصمیمت چیست؟»، عین فرفره رفت. چهاردهتا بادام بود. دستش را خواندم. حتما به نیت چهارده معصوم. میخورم. بسیار خوب. فحشت هم نمیدهم. چون اینجا نجف است و علی هست و آه...