من عادت کرده ام برکت روزی ام را از یک خوب بگیرم . یک بخشنده یک مهربان ، یک رئوف !
اول وقت که روزت را با یک انسان کریم شروع کنی ، هیچ شری نیست که خیر نشود .
من در ایران به دنیا آمدم ؛ در خانه یک کریم .
من خانه زاد امام رئوفم
امام رضا علیه السلام .
خانم شکوریان فرد با قلمی جذاب و رسا سعی در شناختن مهربانی های امام رضا ( ع ) دارد که کتاب با قصه ای زیبا از تولد امام رضا شروع می شود و با پند های ایشان به اهالی مدینه مزین می شود تا به حرکت امام از مدینه به سمت مشهد می رسد و در بین راه حکایت هایی از نیشابور و محل اسکان امام و برکته ای حضور ایشان که در آنجا اتفاق افتاده است و در تاریخ نقل شده است تا شهادت ایشان و برکتی که برای ما ایرانی ها به جا مانده است می گوید . در این بین داستانی از شیخ نخودکی می خوانید که با رافت و مهربانی امام آشنا شوید .
داستان 39
خواب نبود ، بیدار بود .
داشت ذکر می گفت و تمام هوشیاری اش به ذکرش .
ساکن یکی از اتاق های صحن عتیق رضوی بود .
شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی !
در همان حال و احوال دید که درهای صحن عتیق بسته شد و ندایی پیچید :
حضرت رضا علیه السلام اراده فرموده اند که از زوار خویش دیدن کنند !
ندا را شنید و تمام بدنش لرزید . شوقی سراپایش را گرفت و تاب و توانش را ربود .
عده ای از خدام صندلی آوردند و کنار ایوان عباسی گذاشتند امام آمد با وقار و هیبت و رحمت زنده کننده !
آقا امام رضا علیه السلام آمدند و بر آن صندلی نشست .
طوری که بر زوار مسلط بودند .
خدام با ادب در اطراف ایستاده بودند و چشم به چهره ی نورانی و دلربای امام داشتند .
امام سر مبارکش را تکان داد . اذن داد و درهای شرقی و غربی صحن باز شد .
هزاران نفر با آرامش و ترتیب از در شرقی وارد شدند . از مقابل امام گذشتند و از در غربی خارج شدند .
هر کس می گذشت امام دست نوازشی بر سرش می کشید ...
این در حالی بود که بعضی از آن ها چهره ی حیوانی داشتند . صحنه ی رافت امام حال همه را دگرگون کرد .
همان هم شد که شیخ حسن علی نخودکی را ماندگار کرد در مشهد .
قبرش هم همان جاست . جایی که صندلی امام را دیده بود .
طوبی له و حسن مآب !
***
صحن انقلاب
دری که دقیقا رو به قبله است رو به گنبد !
ورودی رواق طبرسی ،
به نیابت از شهدا آن جا سلام بدهید ...
برای فرج دعا کنید ...
فقرا و جاماندگان را هم یاد کنید .
اسلام علیک یا امام الرئوف ادرکنا یا مولانا