کتاب سند گمنامی در شش فصل از زبان خانواده ، دوستان ، آشنایان و همرزمان شهید به معرفی طلبه شهید احمد مکیان می پردازد . که این خاطرات از کودکی تا شهادت این شهید بزگوار را شامل می شود .
شهید احمد مکیان در نیمه آبان ماه سال 1373 در خانواده ای مذهبی در خوزستان به دنیا آمد . وارد حوزه علمیه شدند و شروع به فعالیت های فرهنگی کردند و ایشان با شروع جنایات داعش در منطقه برای حضور در سوریه و جهاد در راه خدا احساس وظیفه کرد . با کمک یکی از دوستان و حضور در تیپ فاطمیون با هویتی افغانی وارد صحنه نبرد شد و نامش را در زمره مدافعان حریم اهل بیت علیه السلام ثبت کرد .
پس از چند مرحله حضور در جبهه های نبرد احمد با مشورت خانواده تصمیم گرفت ازدواج کند .آشنایان فکر می کردند ازدواج مانعی برای حضور او در منطقه شود . ولی ضمن علاقه ای که به خانواده و همسرش داشت مدت کوتاهی پس از ازدواج مجددا عازم میدان های نبرد شد و در تاریخ 17 خرداد 1395 در سوریه به شهادت رسیدند .
راوی پدر شهید :
دفعه آخری که آمده بود یک روز مادرش برایش ناهار مرغ درست کرده بود . وقتی سفره را اتداخته بودند احمد برنامه ای درباره شهدا آماده می کند که توی تلویزیون ببینند . مادر و خانمش می گویند صبر کن بعد از ناهار می بینیم .
همین که سفره را پهن می کنند احمد عمدا برنامه را پخش می کند . مادر و خانمش پای برنامه شروع می کنند به گریه کردن . احمد هم از فرصت استفاده می کند و تمام مرغ را می خورد !
بعد تلویزیون را خاموش می کند تا آن ها را آرام کند . می گوید : اینو پخش کردم که مرغ ها رو بخورم چون دیدم کمه . چرا نصف مرغ درست کردید ؟ خواستید یه مرغ درست کنید روای همسر شهید :
بعضی وقت ها که می آمد نمی گذاشت دست به سیاه و سفیذ بزنم . از آشپزی گرفته و غذا پختن تا تمیز کردن خونه . همه را انجام می داد . من را از آشپزخانه بیرون می کرد . می گفت : تا من هستم نیازی نیست شما زحمت بکشی .
هر وقت که از سوریه بر می گشت کمی استارحت می کرد . بعد آماده می شدیم و می رفتیم بهشت معصومه ( س ) سلامی به شهدا می کردیم . بعد می رفتیم دنبال گشت و گذار .