
تو جای همه آرزوهایم

پهلوان سعید

کتاب من مادر مصطفی
خاطرات خانواده دوستان و اطرافیان
دانشمند شهید مصطفی احمدی روشن
به قلم آقای رحیم مخدومی است .
Size | XS | S | M | L |
---|---|---|---|---|
Euro | 32/34 | 36 | 38 | 40 |
USA | 0/2 | 4 | 6 | 8 |
Bust(in) | 31-32 | 33 | 34 | 36 |
Bust(cm) | 80.5-82.5 | 84.5 | 87 | 92 |
Waist(in) | 24-25 | 26 | 27 | 29 |
Waist(cm) | 62.5-64.5 | 66.5 | 69 | 74 |
Hips(in) | 34-35 | 36 | 37 | 39 |
Hips(cm) | 87.5-89.5 | 91.5 | 94 | 99 |
With your arms relaxed at your sides, measure around the fullest part of your chest.
Measure around the narrowest part of your natural waist, generally around the belly button. To ensure a comfortable fit, keep one finger between the measuring tape and your body.
آن چه در کتاب من مادر مصطفي مي خوانيد حاصل مصاحبه هايي است که با خانواده دوستان و به ويژه مادر مصطفي که چند روز پس از شهادت او آغاز و ظرف دو ماه به سر انجام رسيد .
شهيد مصطفي احمدي روشن از دانشمندان هسته اي کشورمان بودند که در طي يک عمليات ترور شدند و به مقام شهدا نائل گشتند .
در اين کتاب با بخش هاي از زندگي آن بزرگوار آشنا مي شويد که شامل 15 خاطرات از دوستان و اطرافيانش است .
در بخشي بي نام تحريم هاسخت مي شود و مصطفي سخت تر مي خوانيم :
سال سوم دانشگاه بود ، به من زنگ زد ، گفت : دختري تو دانشگاهمون هست که از لحاظ اعتقادي ملاک هايش قابل قبوله . اگه شما اجازه بدين ، مي خوام باهاش صحبت کنم . اونم در حضور همسر دوستم ، روح الله اکبري .
گفتم : اشکالي نداره .
چند بار تاکيد کرد : مامان جون خودت داري اجازه مي دي آ ! بعدا حرف و حديثي نباشه ؟
گفتم : نه مادر چه حرف و حديثي ؟
صحبت هاي مقدماتي را انجام داد . خواهر بزرگش ، مرضيه را فرستادم تا ديدار و صحبتي با خانم داشته باشد . بعد هم اجازه بگيرد براي خواستگاري .
مرضيه رفت و پسنديد . اما تا برنامه خواستگاري يک سال فاصله افتاد . موکول شد به فارق التحصيلي مصطفي .
روز خواستگاري با اتئبئس جاده اي راه افتاديم سمت تهران . از قضا اتوبوس در راه خراب شد و من به قرار نرسيدم . وقتي وارد تهران شديم که شب شده بود . با مصطفي رفتيم خانه ي آقا روح الله . تلفن زديم و قرار را موکول کرديم به فردا .
با مادرش صحبت کردم ، با مادر بزرگش صحبت کردم . آن ها کلياتي را از من پرسيدند . عروس خانم آمد ، يک فرصت کوچک پيش آمد که مادرش رفت تلفن جواب بدهد ، گفتم فاطمه خانم ، مصطفي تک پسر منه . عروس يه دونه شدن کمي سخته . مي توني ؟
گفت : حاج خانم سعي مي کنم که بتونم . مي دونم سخته ولي سعي مي کنم .
صفحه 55 کتاب را مطالعه کرديد .
مشخصات
لطفا ابتدا وارد شوید.
ورود به سیستمیک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتمهای محبوب ایجاد کنید.
ورود به سیستمیک حساب کاربری رایگان برای استفاده از لیست علاقه مندی ها ایجاد کنید.
ورود به سیستم