کتاب پایگاه سری نوشته داوود امیریان ، دربردارنده دو داستان مختصر در حوزه دفاع مقدس است .
« پایگاه سری » داستان موشکباران شهرهای ایران است از پایگاهی که معلوم نیست کجاست . تیمی خبره از بچههای رزمنده ، از تنها سرنخ گنگی که به دست آمده راهی کردستان میشوند تا شاید بتوانند ردپایی از این پایگاه پیدا کنند . آنها در مسیر با سعید آشنا میشوند ؛ جوانی که تمام خانوادهاش را در همین موشکباران از دست داده است ...
« دوستان خداحافظی نمیکنند » عنوان داستان دوم است . همانطور که از عنوان این داستان پیدا است ، داستان حولوحوش رزمندگانی میچرخد که با هم رفاقتی شدید دارند . آرش ، ناخواسته سوار قطاری میشود که رزمندگان را به دوکوهه میبرد . در قطار هم دوستانی پیدا میکند که تا پایان ، داستان را پیش میبرند . پایانی غافلگیر کننده که اصلا انتظارش نمیرود ...
برای آشنایی با نگارش کتاب مطالعه بفرمایید :
موج سنگینی بر فضا محیط شد و بعد صدای کر کننده انفجار بلند شد . اتوبوس مثل تکه کاغذی در هم پیچید و پرت شد و آن سوی خیابان به دیوار خورد . گرد و خاک لوله شد و آتش مهیبی قارچ گونه به آسمان زبانه کشید . کسانی که زنده مانده بودند گیج و مبهوت بدون هیچ اراده یا می دویدند و یا دمر بر زمین افتاده و پیچ و تاب می خورند .
در این میان نوجوانی دستانش را بر گوش هایش گذاشته بود . فریاد می کشید و از زیر دستانش خون بیرون می زد . چشمانش کم مانده بود از کاسه سرش خارج شود ...