کتاب رمان گردان قاطرچی ها به موضوع جنگ از زاویه دید طنز نگاه کرده که همین موضوع باعث شده تا حدودی تصویر شاد و مفرح از حضور رزمندگان نوجوان در صحنه های مختلف جنگ برای خواننده نوجوان روایت شود . داستان این کتاب درباره یکی از گردان های تدارکاتی در جبهه هاست که تعدادی از رزمنده ها با استفاده از چند تا قاطر آذوقه مورد نیاز گروهی از رزمنده ها در بالای ارتفاعات کردستان را حمل می کنند .
رمان ، نثر ساده و روانی دارد و لحن راوی در هنگام توصیف صحنههای داستانی در عین برخورداری از رگههای طنز قوی ، چنان بیتفاوت و خونسرد است که گویی یک واقعه ساده و روزمره را روایت میکند .
ماجرا از آن جا آغاز می شود که شخصیتی به نام یوسف که یک مجروح جنگی است ، پس از جانباز شدن ، دوباره به جبهه اعزام می شود و این بار بنا به صلاح دید فرمانده گردان قرار می شود مسولیت نگهداری و آموزش چند قاطر برای حمل آذوقه و مهمات به مناطق صعب العبور در ارتفاعات کردستان برای رزمندگان به او سپرده شود و ...
بخشی از کتاب :
« یوسف تا آن زمان فکر میکرد بدترین خاطرهی زندگیش ۱۸ ماه دوران بیمارستان پس از مجروحیتش است ؛ اما آن ۱۸ ساعتی که با قاطرها سوار قطار شد تا به مقصد برسند ، بدترین خاطره و کابوس زندگی اش شد ! »
« علی گفت : … مادر همین قاطرها هم اسب مادهس دیگه .
کربلایی خندید و گفت : به قاطره گفتن بابات کیه ؟ روش نشد بگه الاغه گفت داییم اسبه ! »