کتاب یکی بود ... سه تا نبود به قلم مهدی کفاش در 218 صفحه در انتشارات کتاب جمکران به چاپ رسیده است .
در اثر پیش رو نویسنده توانسته است که با شرح کامل از صحنه ها و بیان دقیق احساسات و توضییح کامل جزئیات یک رمان تخیلی و واقعی جذاب برای مخاطب خلق کند .
یکی از نکات مثبت کتاب این است که وقایع و رخداد ها با جزئیات کامل از زبان شخصیت های اصلی داستان روایت شده است و مخاطب می تواند در ذهن خود تصور کند .
" بخشی از داستان "
سیگاری از توی جیبم بیرون می آورم و روشن می کنم . دکتر از کشوی میزش یک زیر سیگاری بر می دارد و می آید جلوی من ، روی مبل می نشیند .
- ببین آقای دامغانی ، من خیلی زودتر از این ها می خواستم با شما تماس بگیرم ؛ درست از روزی که آگهی مفقود شدن همسرتان را در روزنامه دیدم ، ولی آن موقع صلاح ندیدم در موقعیتی که قرار داشتید ، با توجه به نبود مینوخانم ، شرایط را بحرانی تر کنم ، اما حالا با خودم فکر کردم که اتفاقا شاید همین موضوع کمکی به پیدا شدن ایشان بکند . به همین دیلی با نشریه ای که آگهی داده بودید تماس گرفتم . خاکستر سیگار را توی زیر سیگاری می تکانم و بعد پک محکمی به سیگار می زنم .
دکتر پرونده ی توی دستش را روی میز می گذارد . قبول این موضوع برایم سخت است که در تمام این مدت ، دکتر خانوادگی ما موضوع به این مهمی را ازم مخفی کرده باشد .
- ببین آقای دامغانی ، همسر شما برای تست حاملگی آمده بود . شک داشت که حامله است یا نه و من به صورت کاملا اتفاقی فهمیدم ایشان حامل ویروس HIV هستند...
تنم داغ می شود . می روم کنار پنجره و بازش می کنم . سیگار دستم را می سوزاند . کونه سیگار را پرت می کنم بیرون . بدون اینکه برگردم ، با صدای بلند می گویم :« شاهد ، بیرون...»
صفحه ی 44 و 45 .