موضوع کتاب یک عاشقانه نه چندان ساده به قلم فرزانه ملکی روایت پر فراز و نشیب از زندگی فاطمه عسکریان همسر شهید محمد کاظمی ست .
داستان عاشقی فاطمه و محمد در روزهایی که الگوی عشق نسل امروز خرس های قرمز و شکلات های قلبی ست ، تلنگری به جا و تکان دهنده است . داستانی که ذهن را به هم میریزد و تصورمان از عشق را دگرگون می کند .
این کتاب حاصل تلاش نویسنده در طی ساعت ها مصاحبه و تدوین مطالب است و با بیانی روان داستان زندگی خانم عسکریان را از کودکی تا شهادت همسر روایت می کند .
زندگی های دلنشین سال های کودکی و روستا همراه با شیرینی ها و تلخی ها یک عاشقانه ساده اما شیرین را به مخاطب عرضه می کند و او را با داستان همراه می کند .
شهید محمد کاظمی از رفقای صمیمی و کرمانی شهید سلیمانی بود . از سال 60 با عنوان بسیجی به جبهه رفت و در سال 65 در کربلای 4 از ناحیه ریه و نخاع مجروح شد و در سال 87 بعد از تحمل سال ها درد و مجروحیت آسمانی شد .
این کتاب را انتشارات یا زهرا در 203 صفحه به همراه تصاویری از شهید به چاپ رسانده است .
« شناسنامه ام از خودم دو سال بزرگتر است . مال خواهری است که دو سال بزرگتر از من بوده ولی بیمار می شود و طاقت نمی آورد . عمرش به دنیا نبود . وقتی من به دنیا می آیم ، پدرم را برده بودند اجباری . مادرم نامه می نویسد که : بیا برای دخترت شناسنامه بگیر . پدرم هم در جوابش می نویسد : شناسنامه آن یکی را بگذار برای این یکی .
اینطور ، اسمم می شود فاطمه و سال تولد ام 43 ، هنوز به دنیا نیامده دو ساله می شوم ....
محمد حرف نمی زد . گذاشت تا اشک هایم بیایند و کمی خالی شوم و بالاخره به حرف آمد :
- گریه نداره خانم جان . اصلا حالم بهتر شد ؛ والا ! به اندازه ی نصف پا سبک تر شدم . آدم هرچی سبک تر باشه ؛ راحت تر می پره . نالیدم .
محمد
صدای آرامش گفت : جان محمد
کاش اشک ها تمام می شد . خودم را کشاندم توی اتاقی که زینب با چشم های خیس خوابیده بود روی تخت و سرمی به دستش بود . سعی کردم دلداری اش بدهم و خواستم جلوی محمد بی تابی نکند . »
بخشی از کتاب یک عاشقانه نه چندان ساده صفحه 11 ، 159 و 160